«سیاهباز» یک برگ برنده مهم دارد و آن داشتن قصهای است که با همه ضعفها و نقایص تا حد زیادی اریجینال و خلقشده است و از آن مهمتر، مخاطب را تا گرهگشایی پایانی از پشتپرده ماجرا به دنبال خود می برد.
به نقل از مدیا خبر- «کمدی سیاه» یکی از زیرردههای ژانر محبوب کمدی و البته خاصترین نوع کمدی است. نمونههای معروف و محبوب بسیاری از کمدی سیاه در سینمای جهان وجود دارد، اما بیتردید معروفترین فیلمسازان این زیرگونه سخت و جذاب، برادران کوئن هستند. قاتلین پیرزن، فارگو، لبووسکی بزرگ، بخوان و بسوزان از جمله معروفترین آثار این زیرگونه در کارنامه این دو برادر هستند.
کمدی سیاه، قرار دادن مسایل به شدت جدی و حتی تلخ و سیاه زندگی بشری در بستر طنز و هجو است. خشونت، سرقت مسلحانه، قتل و آدمربایی در میزانسن کمدی سیاه، به سوژه خنده تبدیل میشوند و البته این نوع فیلمها در بطن و غایت خود، در کام تماشاگر خندان، تلخی به جای میگذارد.
ساخت کمدی سیاه، در دورهها و مقاطعی که جامعه با تلخکامیها و بحرانهای عمومی، به ویژه سختیها و فشارهای سیاسی و اقتصادی، مواجه است، رونق بیشتری دارد، کما این که در دوران جنگ سرد بین بلوک سوسیالیستی و بلوک سرمایهداری، التهابات و اضطرابهای عمومی همچون ترس از نابودی در جنگ اتمی، منجر به ساخت نمونههای درخشان از کمدی سیاه همچون «دکتر استرنج لاو» ساخته استنلی کوبریک، «مَش» رابرت آلتمن، «برزیل» تری گیلیام و «چه کسی از ویرجینیا ولف می ترسد؟» مایک نیکولز شد.
کمدی سیاه به واسطهی پیچیدگی و سهل و ممتنع بودن این زیرگونهی سینمایی، هیچگاه چندان در سینمای ما رواج و رونق نداشته است.
«سیاهباز» تازهترین محصول سینمای ایران است که برخی شاخصههای کمدی سیاه را در آن میتوان ملاحظه کرد. مسئله کاملا جدی «آدم ربایی»، خشونت، صحنهسازی قتل، در ترکیب با تم «رودست» زدن، با لحن شوخ و شنگ و حضور شخصیتی چون «هویج»(مهدی کوشکی)، ناموسپرستی اغراقآمیز و معاملهگری (شاهد احمدلو) و حضور متفاوت افسانه بایگان، در بخشهایی فیلم را به نمونههای معروف «کمدی سیاه» در سینمای دنیا نزدیک میسازد.
هوشمندی حمید همتی در معرفی تماشاخانه به عنوان خاستگاه آدمربایان، موجب میشود که انسجام و یکپارچگی در منطق روایی اثر ایجاد شود که پختگی و حرفهایگری ربایندگان در بازیگری توجیه پیدا کند.
المیرا دهقانی در نقش «رها»، حرفهای و تأثیرگذار ظاهر میشود، اما افسانه بایگان کهنهکار با ایفای سه نقش، به ویژه نقش «مینا» (سرایدار کولی) از قالب شناختهشده و جاافتاده خود فاصله گرفته است.
«قصه»، حلقه مفقوده امروز سینمای ایران است و ضعف عمده آثار تصویری که از علل قهر مخاطبان با سینمای ایران است، به فقدان داستان چفت و بستدار، با قابلیت کشاندن تماشاگر تا پایان 90 دقیقه، بازمیگردد. از این لحاظ، «سیاهباز» یک برگ برنده مهم دارد و آن داشتن قصهای است که با همه ضعفها و نقایص، تا حد زیادی اریجینال و خلق شده است و از آن مهمتر، مخاطب را تا گرهگشایی پایانی از پشتپرده ماجرا به دنبال خود میبرد. علاوه بر اینکه، اشاره به مسئله «رمز ارز» و کیسهای که برای بیتکوینهای نادر دوخته شده، نسبتی با دغدغهها و مسایل اینجایی و اکنونی دستکم بخشی از جامعه ایرانی برقرار میکند و به فیلم تر و تازگی و معاصریت خاصی میبخشد. یا این وجود، قطعه گمشده پازل قصه فیلم، چگونگی پیوند خوردن زخمخوردگان «نادر»(سام قریبیان) با یکدیگر و همدستی آنان در اجرای این نقشه است که چندان روشن نمیشود.
شاید ضعف عمده فیلم در پایانبندی آن باشد. بهترین زمان برای پایان فیلم همانجایی است که «نادر»(سام قریبیان) با تجسم ریزهکاریهای نقشه ربایندگان، لبخند تحسینآمیزی نثار آنان میکند و بگیر و ببندهای پایانی بیش از حد تحمیلی به نظر میرسد.
گرچه فیلمنامه «سیاه باز» جای پرداخت و اصطلاحا سمبادهکشی بیشتری داشت و برخی حفرههای روایت را میشد که پر کرد و یکدستی و باورپذیری کنشها و رویدادها را افزایش داد، ولی در همین سطح کنونی، «سیاه باز» به عنوان فیلم اول «حمید همتی» نمره قبولی میگیرد.