نمایش «زمین مقدس» نوشته و کارگردانی ایوب آقاخانی از جمله آثاری است که در دهه ۸۰ توانست توجه منتقدان و مخاطبان تئاتر را به خود جلب کند.
به نقل از مدیاخبر – آروین موذنزاده؛ ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با سپری کردن بیش از ۴ دهه پا به قرنی تازه گذاشت؛ در این عمر سپری شده ۴۳ ساله، آثار مختلفی با موضوعاتی متنوع از دفاع مقدسی، دینی، کمدی، اجتماعی و … تولید و در سالنهای تئاتر به صحنه رفتند. برخی از این آثار بسیار جریان ساز بودند و برخی آثار خاطرهانگیز و پرمخاطب.
شاید خالی از لطف نباشد مروری داشته باشیم بر آثاری که طی دهههای ۶۰، ۷۰، ۸۰ و ۹۰ تولید و اجرا شدند، روندی که این آثار برای تمرین و تولید طی کردند، گروهی که در تولید و اجرای اثر حضور داشتند و دیدن تصاویر این اجراها اعم از عکس یا فیلم.
از این رو در گروه هنر خبرگزاری مهر تصمیم بر این شد که از آغاز سال ۱۴۰۰ با جمعآوری اطلاعات مختلف اجراهای ۴ دهه گذشته، مروری بر تولیدات تئاتر ایران در این بازه زمانی داشته باشیم.
در هجدهمین گام از مرور «چهار دهه خاطرات صحنه» سراغ نمایش «زمین مقدس» به نویسندگی و کارگردانی ایوب آقاخانی رفتهایم.
آقاخانی «زمین مقدس» را در سال ۱۳۸۳ نوشت. این نمایش در سال ۱۳۸۵ با بازی زندهیاد داوود رشیدی و افسانه ماهیان و صدای زنده یاد هما روستا در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر اجرا شد.
مازیار نژاده که قبل از انقلاب در کنفدراسیون جهانی محصلان و دانشجویان ایرانی عضو بوده، ظاهراً با خیانت به همفکران خود در آن گروه، قصد رسیدن به دختری روس به نام «کاتیا» را داشته است…
«زمین مقدس» زمینی است که در دهه ۱۹۷۰ میلادی همچون آرمانشهری برای اعضای کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بود. اما حالا اعضای سابق آن فقط خاطرهای گنگ و محو از آن بهیاد دارند و هرکس از آن روزگار روایتی نقل میکند که با روایت مهندس مازیار نژاده تفاوت دارد؛ حتی دختر مازیار، کتایون هم از خاطرههای نادیده آن دوران چیزهایی را بهیاد میآورد؛ خاطراتی که مرورشان انگیزه جدلی سخت و سرد میان پدر و دختری است که بعد از سالها دوری از وطن، همدیگر را دیدهاند. دختر به راز پدر پی برده است. حالا مازیار باید سهمگینترین عذاب را در زیرزمین یکی از خانههای ایالت میشیگان تحمل میکند، او در عذابِ انتظار و قضاوت است.
یکی از نکات جالب توجه در این اجرا حضور داوود رشیدی هنرمند قدیمی و بادانش تئاتر ایران در نمایشی از یک کارگردان جوان تئاتر و بازی در نقش شخصیتی بود که بیشتر طول نمایش روی صحنه است. در آن سالها ایوب آقاخانی که این روزها به چهره شناخته شدهای در حوزه نویسندگی، کارگردانی، بازیگری و فعالیت در رادیو تبدیل شده است، هنرمند جوانی بود که نمایش قبلی اش یعنی «روزهای زرد» خوش درخشیده بود و او در گام بعدیاش قصد داشت موفقیت نمایش قبلی را تکرار کند. بلندپروازی این جوان او را به سمت دعوت از هنرمند پیشکسوت تئاتر ایران یعنی داوود رشیدی کشاند که این همکاری در کنار جذابیتهای متن و اجرا باعث شد نمایش مورد توجه مخاطبان و همچنین اصحاب رسانه قرار گیرد.
ایوب آقاخانی در گفتگو با خبرنگار مهر درباره شکل گیری این اثر نمایشی عنوان کرد: این نمایش جزو آثاری بود که با رسمیت بخشیدن گروه تئاتر پوشه به معنای حرفهای بعد از نمایش «روزهای زرد» که سال ۸۳ در تالار سایه به صحنه رفته بود، اجرا شد. بعد از اجرای «روزهای زرد» مصر بودم که کار بعدیام ارتفاع قابل توجه تری نسبت به کار قبلی پیدا کند. چون با توجه به بازخوردهای مثبتی که از نمایش «روزهای زرد» گرفته بودم و از دید جامعه منتقدان و مخاطبان آن سالها کارهایم را منسوب به فضای ذهنی، فرمی و ساختاری اکبر رادی و افرادی نظیر ایشان میدیدند احساس کردم که مسئولیت عمیقی در قلم و ذهنم ایجاد شده است و کار بعدیام نباید پایینتر از «روزهای زرد» باشد اما دورخیزم با وسواس توام شد و در نهایت رسیدم به ایده «زمین مقدس» که برآمده از ذهنیت قدیمی من در مورد مساله مهاجرت و پلشتی ذات امر سیاست است.
وی ادامه داد: نمایشنامه از یک طرح ساده شروع شد و سپس گسترش پیدا کرد. برای نگارش نمایشنامه تحقیقات بسیار زیادی کردم که یکی از پررنج ترین فرایند تحقیقاتی بود که در طول کارنامه ام داشتهام چون باید همه ابعاد جاری در فضای روشنفکری قبل از انقلاب، دهه ۷۰ میلادی و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در آمریکا را با جزئیات در میآوردم تا بتوانم اثر قابل تکیهای بنویسم. آن زمان حدود ۸۰۰ صفحه پژوهش داشتم که به لحاظ آماری برابری میکرد با سه پایان نامه.
آقاخانی با اشاره به خاطره جالبی از نوشتن نمایشنامه روی کاغذهای نوار قلب، بیان کرد: آن زمان مراوداتی با فردی داشتم که در مرکزی که نوار قلب میگرفتند، کار میکرد. یک بار که پیشش بودم به او گفتم چه کاغذهای مرغوب و پهنی برای نوار قلب وجود دارد اما حیف که خیلی راحت دور ریخته میشوند. این دوست من چند وقت بعد مقدار زیادی کاغذهای باطله نوار قلب را برای من آورد که من نیز نسخه اولیه «زمین مقدس» و این ۸۰۰ صفحه پژوهش را روی این کاغذها نوشتم. کار که شکل گرفت طرح نمایشنامه را برای زنده یاد احمد آقالو خواندم و قرار شد که این نمایش را با بازی آشا محرابی و احمد آقالو اجرا کنیم. من در نگارش متن کمی وسواس به خرج دادم و در این مدت آقای آقالو درگیر بازی در نمایشی از محمد رحمانیان شده بود و به دلیل ویژگی خاصی هم که ایشان داشت فایدهای نداشت که برایشان صبر کنیم چون همیشه میگفت من سالی یک تئاتر بازی میکنم چون از انجمن نمایش حقوق میگیرم و دوست دارم در ذهن خودم این حقوق مشروع باشد و بیشتر از یک تئاتر هم نمیخواهم بازی کنم چون یکی از کابوسهایم این است که روی صحنه رفتهام و دیالوگهایم را به یاد نمیآورم. از این رو من دیگر اصرار نکردم و تنها برای ادای فریضه اخلاقی خودم پیشنهاد دادم که یکبار متن را نمایشنامه خوانی کنیم که در سال ۸۴ این کار هم انجام شد.
وی یادآور شد: بعد از آن نادر برهانی مرند که از نمایشنامه خوشش آمده بود تصمیم گرفت آن را برای اجرا در جشنواره تئاتر فجر آماده کند. بر همین اساس در حد دورخوانی تمریناتی با ایرج راد و افسانه ماهیان انجام داد اما بعداً به دلایلی تصمیم گرفت از حضور در جشنواره انصراف دهد و من نیز از این فرصت استفاده کردم و تصمیم گرفتم نمایش را خودم کارگردانی کنم چون به این نتیجه رسیدم این همان کاری است که برای تداوم کیفیت «روزهای زرد» میتوانم در کارنامه ام ثبت کنم. از این رو به دنبال کستینگ ایده آل تری برای ذهن خودم گشتم نه اینکه بازیگران قبلی ایده آل نبودند. در هر حال آقای آقالو را نداشتم چون تازه نشانههای بیماری شان هویدا شده بود و تاب تحمل استرسهای اینچنینی را نداشت. افسانه ماهیان را به توجه به تلاشی که دیده بودم سر تمرینهای برهانی مرند دارد و اینکه سابقه آشنایی هم با او داشتم دعوت به همکاری کردم اما در مورد بازیگر مرد نمایش به دنبال گزینه دیگری بودم.
وی افزود: آن زمان خیلی جسورانه به سراغ عزت الله انتظامی رفتم. ایشان نمایشنامه را خواند و دوست داشت اما با بزرگواری و صداقت خودشان مساله مهمی را به من گوشزد کرد؛ اینکه بازیگر نقش مازیار از اول تا آخر نمایش روی صحنه است. آقای انتظامی سالها بود که روی صحنه نرفته بود و در این نمایش هم بازیگر نقش مرد حدود ۹۰ دقیقه بی وقفه روی صحنه است. با وجودی لطفی که به من داشتند اما این ترسشان به من هم منتقل شد و با خود فکر کردم نکند که با این کارم ناخواسته به آقای انتظامی آسیب بزنم.
کارگردان «مرثیهای برای یک سبک وزن» عنوان کرد: گزینه دیگر من برای بازی در نقش مازیار ابتدا استادم زنده یاد پرویز پورحسینی و بعد از آن داوود رشیدی بود. از استاد رشیدی هم واهمه داشتم چون وی کارگردان بزرگ و کاربلدی است و من میترسیدم او را کارگردانی کنم و شایعاتی هم مبنی بر بیماری ایشان و مشکلات گفتاری شان مطرح بود که البته صحت نداشت. آقای پورحسینی مشغول کار در یک سریال بود و نشد که با ایشان همکاری کنم. به سراغ این بزرگان رفتن بلندپروازی عجیبی برای منی بود که مجبور بودم بازیگرانی با این سن و سال برای نقش مورد نظرم انتخاب کنم اما جسور بودم که سراغ این دردانههای تئاتر را میگرفتم.
آقاخانی با اشاره به اینکه داوود رشیدی با وجودی که وی را نمی شناخته حاضر به خواندن نمایشنامه شده است، یادآور شد: قرار بود بعد از دو روز برای نتیجه کار تماس بگیرم و اغراق نمیکنم که در این مدت به شدت استرس داشتم نه به خاطر اینکه آیا آقای رشیدی قبول میکند در نمایش من بازی کند یا نه بلکه به این دلیل که نمایشنامهام را به هنرمندی داده بودم، بخواند که سالهایی که اکثر هنرمندان تئاتر با کج سلیقگی تمام نمایشهای تکراری را برای اجرا انتخاب میکردند اون «پیروزی در شیکاگو» را انتخاب کرده بود و یا رفته بود سراغ «هنر» و یاسمینا رضا و در واقع این نویسنده را به ما معرفی کرده بود. داوود رشیدی آدم مترقی بود و این مساله کاملاً در انتخابهایش مشخص بود و همین مساله من را درگیر اضطراب میکرد. البته مسالهای که به من قوت قلب میداد این بود که همان سال محمد رحمانیان در گفتگویی با یک رسانه نمایشنامه «زمین مقدس» را جزو ۵ نمایشنامه برتر بعد از انقلاب دانسته بود.
وی ادامه داد: بعد از گذشت ۴ روز جرات کردم که به آقای رشیدی زنگ بزنم و این جمله وی را هیچگاه فراموش نمیکنم که به من گفت «خیلی خوب بود. در این چند روز درباره تو تحقیقاتی کردم و همه، حتی دشمنانت به من گفتند که آقاخانی آدم باسوادی است.» این جمله خیلی برای من خوشایند بود و در نهایت پذیرفتند که در نمایش بازی کنند و ما تمرینات را شروع کردیم که میتوان گفت طولانیترین تمرینات کارنامه من مربوط به همین نمایش «زمین مقدس» است به این دلیل که فکر کردم برای واکسینه کردن اجرا، خودم و آقای رشیدی از چیزی که از آن واهمه داشتم این راه حل که تمرینات طولانی اما کم تعداد باشد بهترین انتخاب است. در همان تمرینات بود که به این نتیجه رسیدم که برای صدای شخصیت کاتیا از بزرگ دیگرمان خانم هما روستا خواهش کنم که این نقش را بگویند چون خانم روستا مثل شخصیت کاتیا در گفتارشان فضای روسی وجود داشت که ایشان هم با بزرگواری پذیرفتند. در یکی از اجراها نیز استاد سمندریان و خانم روستا به دیدن نمایش نشستند که آن اجرا برای من به یکی از خاطرات ماندگارم تبدیل شد چون استاد سمندریان برای این اجرا به من نمره ۱۸ دادند که نمره قابل قبولی از این استاد بود.
این بازیگر و کارگردان تئاتر عنوان کرد: اجرای نمایش «زمین مقدس» به دلیل کار کردن با داوود رشیدی برایم عمیقترین درس بعد از دانشگاه بود چون او به طرز حیرتآوری سرشار از دانش بود و وقتی پذیرفته بود یک جوان کارگردانش باشد کاملاً فروتنی میکرد و تا وقتی لازم نبود درباره دانشش حرف نمیزد. هرگز به یاد ندارم که ایشان حتی یک دقیقه در تمرینها تاخیر داشته باشد. جالب است همه هنرمندان هم سن و سال آقای رشیدی به هر حال واهمههایی از این حجم از حضور روی صحنه داشتند و حتی شاهد هستیم که هنرمندانی با این سنین برای ایفای چنین نقشهایی کمتر دعوت به همکاری میشوند اما آقای رشیدی برای ایفای این نقش بی نهایت جسور بود. اما من برای نوشتن این متن به چنین مسالهای فکر نکرده بودم. زندگی مازیار نژاده کلاً در زیرزمین خانه دخترش در میشیگان آمریکا میگذرد که گاهی دخترش به او سر میزند وگرنه او هست و تنهاییاش.
وی با اشاره به استقبال منتقدان و اصحاب رسانه از نمایش «زمین مقدس» در این زمینه توضیح داد: خوشبختانه بعد از اجرا من و گروه با آماج نقدها و مصاحبهها و نشستها درباره نمایش روبرو شدیم که جای خوشحالی داشت. آقای رشیدی در نشست رسانهای نمایش با گشاده دستی درباره تجربه همکاری با من عنوان کرد «همین که در تمرینات جلو رفتیم من متوجه شدم که با علی حاتمی زمانه کار میکنم.» که این سخنان بازتاب بسیار زیادی در رسانههای مختلف پیدا کرد و تا امروز من و روحم را در شارژر نگاه داشته است. با وجودی که این حرف خیلی از سر من زیاد بود اما از اینکه این حرف را از زبان داوود رشیدی میشنیدم و این تیتر آنقدر پژواک پیدا کرد، بسیار خوشحال هستم من باعث شد که برای برداشتن گامهای بعدی جسورتر شوم و من را مومن تر کرد به اینکه میتوانم با همین فرمان و همین سرعت این اتوبان را جلو بروم.
آقاخانی در پایان صحبتهایش به ذکر خاطرهای از اجرا پرداخت و گفت: بعد از پایان یکی از اجراها داوود رشیدی از من خواست که جلو صحنه بیایم و بعد از آن بود که با ۱۷-۱۸ پیرزن و پیرمرد سالخورده و تکیده و در عین حال تحصیلکرده روبرو شدم که آن شب تماشاگر نمایش بودند. یکی از بانوان سالخورده این جمع به من گفت آقای آقاخانی شما چطور با این جوانی و سن و سال کم به این درستی درباره ما نوشتهاید و من متوجه شدم که این افراد دانشجویان سابق کنفدراسیون جهانی محصلان هستند که در این نمایش به آنها پرداختهام. این نمایش در سال ۸۵ پرمخاطبترین نمایش سالنهای بلک باکس مجموعه تئاترشهر به جز سالن اصلی شد که نشان دهنده توجه مخاطبان به این اثر بود.